سبب نامگذاری این شب را به شب قدر می توان چنین بیان کرد که خداوند در این شب تقدیر هر موجودی را رقم میزند. در این شب تمام حوادث سال آینده، به امام هر زمان ارائه مى شود و امام از سرنوشت خود و دیگران با خبر مى گردد. امام باقر(ع) مى فرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بکذا و کذا و فى امر الناس بکذا و کذا؛1 در شب قدر به ولى امر (امام هر زمان) تفسیر کارها و حوادث سال به سال نازل شود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مى شود.» شب قدر به تصریح آیه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» شبی است که قرآن در آن شب بر رسول اکرم(ص) نازل شده و در سوره مبارکه دخان از این شب با صفت مبارک یاد شده است: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ». از امام باقر(ع) نقل است که آن حضرت در جواب معناى آیه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ» فرمودند: «آرى شب قدر، شبى است که همه ساله در ماه رمضان و در دهه آخر آن، تجدید مى شود. شبى که قرآن جز در آن شب نازل نشده و آن شبى است که خداى تعالى درباره اش فرموده است: «فیها یفرق کل امر حکیم؛ در آن شب، هر امر با حکمتی، متعین و ممتاز مى گردد.» آنگاه فرمود: «در شب قدر، هر حادثه اى که باید در طول آن سال واقع گردد، تقدیر مى شود؛ خیر و شر، طاعت و معصیت و فرزندى که قرار است متولد یا اجلى که قرار است فرا رسد یا رزقى که قرار است برسد و … .»2 برای «قدر» معانی دیگری هم ذکر شده است. در قرآن کریم، قدر به معنی منزلت و بزرگی خدا است. «ما قَدَروا الله حَقّ قَدرِه؛ آنان عظمت خدا را نشناختند.»3- قدر به معنای تنگی نیز آمده است: «وَمَن قَدَرَ عَلَیهِ رَزَقَه فَلینفِق مِمّا آتاه الله.»4 و آنها که تنگدستاند، از آنچه که خدا به آنها داده انفاق نمایند. در قرآن آیهای است که مراد از شب قدر را بیان میکند، میفرماید: «شهر رمضان الذی انزل فیه القران». با توجه به این آیه و آیاتی که در باب نزول قرآن در شب قدر آمده است، چنین نتیجه گرفته میشود که شب قدر در ماه مبارک رمضان واقع شده است؛ آنچنان که روایات متعددی نیز در این باب وارد شده است.
1. الکافى، ج۱، ص ۲۴۸
2. المیزان فى تفسیر القرآن، ج ۲۰، ص، ۳۸۲
3. حج/۷۴
4 طلاق/۸
وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها، بزرگ بانوی اسلام تسلیت باد.
دیشب که شب وفات بود یکی از شبکه های تلویزیون که مخاطب زیادی هم دارد، با اینکه این شب را تسلیت گفت، اما در ادامه برنامه ای را پخش کرد که آهنگی بسیار شاد داشت.
پس این تسلیت باید همراه باشد با احترام به چنین شخصیتی.
همه ما مسلمانیم و در کشوری مسلمان زندگی می کنیم. بعید است ایشان را به اندازه داستان کوچکی نشناسیم.
در نتیجه از تلویزیون، هر چند به اندازه یک شبکه، اما پر مخاطب، چنین چیزی بعید و دور از انتظار است. چرا که تبلیغ در هر امری چه فروش کالا ، چه عرضه فرهنگ و اعتقادات خیلی مؤثر است.
پس اگر در زمینه قدر و منزلت این بانوی بزرگ هم تبلیغ شود و یا حداقل احترام سالروز وفات نگه داشته شود، قطعا کوچک و بزرگ و حتی یک کودک می فهمد که این شب و روز یک روز ویژه است، نه اینکه یک شبکه چنین عمل کند و بعد لازم باشد مادر به بچه اش بگوید شبکه را عوض کن، امشب رحلت یا شهادت انسان بزرگی است، و بعد تازه کودک بگوید چرا اینها آهنگ شاد گذاشته اند؟ آنجاست که لازم است مادر یا پدر توضیح دهد، حضرت خدیجه خیلی انسان بزرگ و شریفی است، آن قدر که از ثروتمندترین مردم قریش و از تاجران بزرگ آن زمان بود. و تمام ثروتش را در راه پیشبرد اهداف اسلام و در راه دین پیامبر خدا حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله وسلّم) خرج کرد و ایشان همسر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلّم) و مادر بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و اولین زنی است که به دین اسلام مشرّف شد. پس همینطور که در بسیاری موارد صدا و سیما تبلیغات وسیعی دارد. در شناساندن و اهمیت و ارزش به قدر و شأن ایشان حداقل سالی یک بار تلاش کند و رعایت شأن ایشان را بکند تا این تناقضات در ذهن کودک ایجاد نشود. که چرا پس تلویزیون برنامه شاد پخش می کند؟
این را بگویم شاید پدر و مادر بتواند روی فرزندش اثر بگذارد، اما تا حدود زیادی می توان گفت: امروزه تأثیر رسانه ها بیشتر از والدین است.
قال الكاظم عليه السلام:
دعوة الصائم تستجاب عند افطاره
امام كاظم عليه السلام فرمود:
دعاى شخص روزه دار هنگام افطار مستجاب مىشود.
===========
بحار الانوار ج 92 ص 255 ح 33
خدایا تو خبیر و آگاهی به آنچه خیر ما در آن است ، پس راضیم به رضای تو
عيب از ما است، اگر دوست ز ما مستور است ديده بگشاى كـــــه بينى همــه عالم طور است
لاف كـــم زن كـــــــــه نبيند رخ خـورشيد جهان چشــم خفــاش كـــــه از ديدن نــورى كور است
يــــــــــا رب، ايــن پرده پندار كه در ديده ماست بـــاز كن تــــا كــــه ببينم همــــه عالم نور است
كــــــــــاش در حلقه رندان خبرى بود ز دوست سخن آنجا نه ز “ناصر” بــــــود از “منصـور” است
واى اگـــــر پــــــــرده ز اســــرار بيفتــــــد روزى فاش گردد كه چه در خرقــــه اين مهجــــور است
چــــــه كنــــــــم تا به سر كوى توام راه دهند؟ كاين سفر توشه همىخواهــد و اين ره دور است
وادى عشق كه بى هوشى و سرگردانى است مــــــدعى در طلبش بـــــوالهوس و مغــرور است
لـــب فرو بست هر آن كس رخ چون ماهش ديد آنكــــه مـــــدحت كنـد از گفته خود مسرور است
وقت آن است كــــــــه بنشينم و دم در نـــــزنم به همــــه كــون و مكان مدحت او مسطور است
امام خمینی(ره)
از کجای این مدینه سراغ تو را نگیرم که هر کوچه، شمیم نفس تو را گرفته؟
از کدام کوچه بگذرم که هوای غربت تو، هواییاش نکرده باشد؟!
به کدام حادثه بگریزم که از مرثیه مظلومی تو، زمزمه آشفته و داغدار نداشته باشد؟!
با اینکه هُرِم کرامت دستهای تو هنوز در این کوچهها، دل آدم را گرم میکند، اما باز حکایت تو برای این مردم پر از نشانه و آیاست؛ پر از انگاره های تردید و دو دلی است. این را هم به حتم، مثل خیلی چیزهای دیگر از پدرت ـ ابوتراب ـ به ارث بردهای.
انگار در این بیغوله های تاریک تاریخ نشینْ، کسی حرفی از آفتاب برای این جماعت نزده است.
انگار کسی برای اوج، بالی به آسمان نگشوده و جرعهای برای رفعِ عطشِ دیرینه اش، سراغ سرچشمه ها را نگرفته است. انگار اینجا جواب سؤال هر اقاقی، چیدن است.
چگونه است اینجا که هر که باشکوه تر است، خانه خاکی تری دارد و نام باشکوهش را نمیشود با صدای بلند، آواز داد و نمیشود از او بی واهمه حرف زد و گفته های نابش را میان دایره حقیقت، به رخِ دروغ های ابن ابی سفیانی کشید؟!
و چرا نمیشود اینجا، میان حق و باطل را ـ که چه قدر دست بر گردن هم، به هم شبیه شدهاند ـ فاصله انداخت، تا کسی صَلاح را برای اِصلاح، ننگ نداند و مبارزه مغلوبه و بی ثمر را، نشانه ترس؛ که صلح و جنگ در مرام آفتاب، جز برای اعتلای رسم خورشید، معنای دیگری ندارد. حالا هر که، هر چه میخواهد درشت بگوید و بیپایه ببافد.
حالا من ماندهام و این مدینه، با این کوچه های فاصله گرفته از آسمان، با این غربتی که زل زده در چشمان این حرم بی گنبد و مناره؛ با نالههای سوزناکی که از خاطره خانه های بنی هاشم می وزد.
دوباره داغی دیگر بر پیشانی پینه بسته این شهر و ننگی بر دامن آلوده نفاق و این پیکر فرزند ریحانه رسول است که بیجان و مسموم، میان حجره دربسته خیانت جعده، بر زمین نقش بسته و این پاره های جگر آسمان است که در میان این تشت، به بازگویی واقعه نشسته است.
باید بروم… باید بروم دوباره در بقیع دل. انگار کسی دارد مرثیه غربت مجتبی را میخواند… باید بروم…
طالب خون خدا متی ترانا و نراک
یابن مصباح الهدی متی ترانا و نراک
چه شود با تو کنم گریه سر قبر حسین
در مزار شهدا، متی ترانا و نراک
صبح جمعه نالهام أین معزُّ الاولیاست
میزنم تو را صدا، متی ترانا و نراک
نیمههای دل شب کنار دیوار بقیع
دهم آهسته ندا، متی ترانا و نراک
میزند تو را صدا از سر نیزهها هنوز
سر از بدن جدا، متی ترانا و نراک
چه شود ببینمت کنار بین الحرمین
سر و جان کنم فدا، متی ترانا و نراک
زخم قلب پسر فاطمه را مرهم نیست
بی ظهورت اَبدا، متی ترانا و نراک
چه شود از گل رویت بدهی یک صدقه
سر راهی به گدا، متی ترانا و نراک
چهره بگشا و ز آینۀ خونین دلم
زنگ محنت بزدا، متی ترانا و نراک
“میثم” از خون خدا با تو سخن گفت بیا
پسر خون خدا، متی ترانا و نراک